کد خبر: 15451
تاریخ انتشار: ۲۲ دی ۱۴۰۳ - ۱۳:۰۸
اجتهاد زنان

پیام خانواده - استاد حوزه و دانشگاه چنین مینویسد: به سبب اهمیتی که تصدی جواز مرجعیت تقلید، در دین اسلام دارد، برای اهلیت افراد در تصدّی آن، شرایطی در نظر گرفته است، که یکی از آنها شرط ذکورت در مرجعیت است.

با توجه به فرمایشات اخیر مقام معظم رهبری که به مناسبت سالروز میلاد دخت گرامی نبی مکرم اسلام حضرت فاطمه زهرا(س)، در دیدار با بانوان ایراد فرمودند و از جمله نکات قابل توجه که در این بیانات مطرح گردید مساله تقلید زنان از مرجع تقلید زن به ویژه در مسائل مربوط به بانوان بود که در این خصوص، بر آن شدیم تقریری در راستای گام گذاشتن در مسیر احیای برخی حقایق روشن ولی مغفول، ارائه نماییم و سوالات مقدماتی را در موضوع اجتهاد زنان برای سامان گرفتن بحث مطرح می کنیم. از این رو حجت‌الاسلام خدابخش عبدلی، استاد حوزه و دانشگاه؛ طی یادداشتی به این موضوع پرداخته که با هم می‌خوانیم:

امکان اجتهاد زنان
_در ابتدا لازم است و با توجه به شبهاتی که مطرح شده به این سوال معلوم الجواب بپردازیم که آیا بر اساس ادله عقلی و نقلی، امکان رسیدن یک زن به مقام اجتهاد وجود دارد یا خیر؛ و آیا ادله، عدم امکان کسب مقام اجتهاد توسط زنان را افاده می کنند؟! آیا دلیل مخصِّص یا مقیِّد شرعی یا عقلی بر تقیید و تخصیص قاعده عقلی لزوم رجوع به کارشناس و رجوع جاهل به عالم، در اینکه جنس مردان را شامل و جنس زنان از ذیل آن، خارج شده باشد اقامه شده است؟!

_در مرحله دوم و بعد از آنکه مشخص و تبیین شد همچنانکه مردان می توانند به مقام شامخ اجتهاد دست یازند زنان نیز به صورت بالقوه، از این ظرفیت، توانمندی و استعداد بهره مند می باشند(و همانطوری که دلیلی بر عدم امکان نیل به اجتهاد برای مردان نداریم در مورد زنان نیز، به چنین دلیلی دست نیافتیم) و اگرچه ممکن است شرایط جوامع و عرف ها و همچنین نوع وظایف آنان به عنوان یک زن، همسر، مادر، فراوانی تحقق این موضوع را در شمارگان اندکی ثبت نموده باشد ولی این قلت وقوع، دال بر عدم امکان اجتهاد بانوان نبوده و وقوعش و لو در حد اوحدی از جامعه بانوان، ادلّ دلیل بر امکان آن می باشد.

اجتهاد مطلق یا تجزی
به این سوال باید بپردازیم که آیا امکان اجتهاد برای زنان به صورت مطلق قابل طرح می باشد یا اینکه زنان تنها در برخی از ابواب فقهی(مجتهد متجزی) مثل ابواب فقهی مربوط به مسائل اختصاصی بانوان، امکان دستیابی به اجتهاد را دارند.

اعلمیت زنان مجتهده
_در فاز سوم بحث و بعد از آنکه مشخص شد که زنان امکان رسیدن به مقام اجتهاد به صورت مطلق و در همه ابواب فقهی را دارند باید به این سوال پاسخ دهیم که آیا امکان دارد خانم مجتهده در مقایسه با چند مجتهد دیگر، اعلم یا مساوی با مجتهدین مرد باشد یا خیر.

تقلید از زنان مجتهده
_بعد از تبیین چند سوال مطرح شده و پاسخ های آنها که مربوط به بانوی مجتهده بودند باید دنبال پاسخ این پرسش باشیم که از لحاظ عقلی و نقلی، چه مانع یا موانعی ممکن است برای تقلید از یک بانوی مجتهد وجود داشته باشد و در صورتی که قائل شویم امکان اجتهاد و حتی امکان اعلمیت به صورت بالقوه برای یک زن متصور می باشد آیا می توان قائل بود که اجتهاد او فقط مفید برای خودش بوده و دیگران نتوانند از تخصص و اجتهاد و اعلمیت او بهره مند شده و تکالیف شرعی خودشان را بر اساس تشخیص و فتوای بانوی مجتهده به انجام رسانند!؟
اصولا چنین نظر و اعتقادی، چه محذور شرعی یا عقلی می تواند داشته باشد؛ آیا این نظر، نقض غرض نخواهد بود که کسی بتواند و یا در مقام کفایت، به نحو وجوبی، به امر اجتهاد و کسب و عینیت بخشیدن به آن تلاش نماید و حال آنکه چنین شخصی اگر مرد باشد در همه ابواب فقهی حتی ابواب مسائل خاصه بانوان، فتوایش روایی داشته باشد ولی اگر زن باشد نظر و فتوایش، فقط برای خودش یا نهایتا فقط در همان بخش کوچک موضوعات خاص فقهی بانوان برای آنان، معذوریت و منجزیت به همراه بیاورد؟!

تقلید زنان و مردان از زنان مجتهد
در این مجال، نوبت طرح این پرسش است که تقلید از یک بانوی مجتهد، فقط برای بانوان، صحیح و جایز می باشد یا مردان هم می توانند مقلد یک بانوی مجتهده باشند.
_نتیجه منطقی پاسخ سوالات پیشین برای ما و جامعه بانوان، این ارمغان را می دهد که وقتی زن می تواند به عنوان یک مجتهد اعلم و به صورت مطلق، مورد تقلید دیگران اعم از زنان و مردان واقع شود به طریق اولویت یا شمولیت، زن مجتهد می تواند مرجع تقلید زنان در موضوعات خاص آنان باشد.
جواز یا وجوب تقلید زنان از زنان مجتهده اعلم
بر اساس اسلوب منطق، کافی است اثبات شود مقتضی برای دو امر موجود است که عبارت باشد از امکان نیل به درجه اجتهاد برای زنان و امکان اعلمیت شان(که مطلق بودن اجتهادشان را هم بالتزام یا بالتضمن اثبات می نماید)؛ و بایستی مفقود بودن مانع یا موانع، اثبات و احراز گردد که عبارت است از عدم‌مانع در تقلید از بانوی مجتهده اعلم، چه برای مقلدان مرد، چه مقلدان زن؛ نتیجه این سیر منطقی چیزی جز اثبات جواز تقلید از زن مجتهده برای مردان و زنان در مطلق ابواب فقهی و بلکه وجوب تقلید در فرض اعلمیت بانوی مجتهده نسبت به سایر مراجع نمی باشد که وقتی این موجبه کلیه، احراز و اثبات گردید موجبه جزئیه جواز یا وجوب تقلید زنان در مسائل اختصاصی از بانوی مجتهده اعلم اثبات می گردد و هذا هو المطلوب.

حل شبهه
برای پاسخ به سوال آغازین و البته مهم، ابتدا باید ببینیم اصولا چرا چنین سوالی موقعیت طرح پیدا کرده است؟ آنچه که منشا این توهم می تواند باشد که یک زن نمی تواند با تلاش، جد و جهد علمی، به رتبه تخصص در فقه و فقاهت دست یاید چیست؟ مخصوصا در عصر ما که بانوان در عرصه های مختلف علمی، فرهنگی، اقتصادی و تولیدی، پزشکی، اجرایی و ورزشی و حتی به عنوان دانشمندان تراز اول، پا به پای مردان و حتی بسیار موفق تر از خیلی از مردان، در عرصه های مختلف اجتماعی حضور فعال و موفق داشته و جایگاه های ارجمند و والایی را در تخصص های گوناگون حیازت نموده اند سخن از اینکه یک زن بتواند یا نتواند در عرصه فقاهت، به مقامات بالای علمی و اجتهادی برسد عجیب به نظر خواهد رسید و سرمایه علمی و فقاهتی موجود در حوزه های علمیه مربوط به بانوان و پرورش یافتن بانوان مجتهده که نمونه شناخته شده آن، بانو مجتهده امین می باشد موید این واقعیت بسیار روشن است که زنان می توانند و توانسته اند ظرفیت وجودی و توانمندی بالای خود را همچون مردان در عرصه فقاهت نیز به ثبوت برسانند. اگرچه به دلایل مختلف و از جمله اقتضائات تاریخی، اجتماعی، فرهنگی و عرفیِ قابل گفتگو و مخصوصا انفعال در برابر سرمایه گذاری های کلان و درازمدت دشمنان اسلام و تشیع، فراوانی ثبوت این امر مبارک، از عِدّه و عُدّه پرشماری برخوردار نشده است! پس معلوم می شود اگر زنان نیز مانند مردان تحت آموزش، تربیت و پرورش درست قرار گیرند و تعقل و اندیشه کنند فرقی با مردان ندارند( همانطور که در تبیین هموزن قرار دادن شهادت دو زن با شهادت یک مرد، به این توجیه وجاهت یافته که چون زنان در آن عصرها و عرف ها، چندان حضوری در اجتماع نداشته و آنچنان که باید از پیچیدگی های تعاملات و روابط انسانی بی اطلاع یا کم اطلاعند لذا فرمود فتذکّر احداهما الاخری و صد البته فی زماننا هذا، این حضور قوی ذوابعاد برای زنان به مقام ثبوت و اثبات رسیده است و آن عدم اطلاع و محمولاتش، سالبه به انتفای موضوع شده است و با ظرفیتی که در طی دهه های بعد از انقلاب اسلامی و بعد از تشکیل نهاد مبارک جامعه الزهرا(س) به فرمان حضرت امام خمینی(ره) و به توالی آن، تشکیل حوزه های علمیه خواهران با مدارس متعدد در سطوح مختلف تحصیلی در اقصی نقاط کشور، نمایان، متراکم و مدیریت شده است شاهد درخشیدن ستارگان پرنوری در آسمان فقاهت و اجتهاد بانوان خواهیم بود.
پس به طور خلاصه می توان منشا این شبهه (مع الاسف) اوقع فی الجوامع را شرایط اجتماعی در عدم میدان دادن به زنان و حضور کمرنگ آنان در اجتماع در سده های گذشته دانست و البته برجسته سازی غیردقیق یا مغرضانه برخی منصوصات و فرمایشات معصومین(ع)، به این نگاه کاملا اشتباه و غیرالهی، غیردینی و غیراسلامی دامن زده است که به لطف پژوهش های خوبی که در سال های اخیر توسط پژوهندگان دغدغه مند صورت پذیرفته و مطالب و مقالات متعددی در تبیین مراد اصلی و صحیح روایات مورد اشاره انجام گرفته است جای هیچ شبهه و تردیدی باقی نمی ماند در اینکه در منطق قرآن و اهل بیت(ع)، مرد و زن، با وجود داشتن سیاق های جوهری متفاوت، لکن هر دو صنف از توانمندی لازم برای رسیدن به قله های تخصص در هر رشته ای از علوم اسلامی و از جمله فقه و فقاهت را دارا می باشند و این مطلب، مخصوصا در روزگار امروز آنچنان بدیهی است و بایستی بداهتش پررنگ و پرتکرار گردد که مجال هیچ گونه جولان اندیشه مخالف و متردِّدی را ندهد.
نمونه هایی از تجلیات بانوان
مثالهایی چون ایمان آوردن زنان به اسلام، قبل از شوهرانشان و در حالی که شوهرانشان از مخالفان پیامبر(ص) بودند نشانه هوشمندی و بلوغ عقلی زنان در تشخیص حقانیت اسلام و یکی از موجبات رفعت منزلت و رتبه آنان می باشد مانند حضرت خدیجه و سمیه همسر یاسر در کنار مردان پیشتاز چون علی(ع). شایان ذکر است با توجه به آیه اول سوره نساء، آفرینش زن و مرد از یک گوهر واحد بوده و خداوند اولین زن را از همان ذات و اصلی آفریده که همه مردان و زنان را از همان اصل خلق کرده است و بر اساس آیه فطرت، هر دو با فطرتی الهی و یکسان خلق شده اند که می توان به واژه بنی ادم در آیه (و اذ اخذ ربک من بنی آدم) یا آیه فطرت(فاقم وجهک للدین حنیفا فطرت الله التی فطرالناس علیها) که کلمه الناس شامل مردان و زنان می شود استدلال نمود.
برخی شواهد قرآنی
باید دانست که از منظر قرآن، حقیقت انسان نه مذکر است نه مونث؛ قرآن کریم، بدن را ابزار، و حقیقت هر انسانی را روح او می داند:
قل الروح من امر ربی؛
من عمل صالحا من ذکر او انثی و هو مومن فلنحیینه حیاه طیبه؛
ملاک رسیدن به حیات طیبه، ایمان و عمل صالح می باشد چه مذکر باشد چه مونث


الگو بودن زنان و زنان الگو
همچنین با توجه به اینکه در زمان نزول قرآن،برای زن جایگاه و حرمتی وجود نداشت لذا قرآن در تمامی شوون سهمی برای زن قائل شده و به یگانگی او با مردم تصریح نموده و به معرفی زنان الگو پرداخته است.
"لقد کان لکم فی رسول الله اسوه حسنه"
"لقد کان لکم اسوه حسنه فی ابراهیم و الذین معه"
اگر انسان وارسته شود می تواند الگوی دیگران باشد اگر مرد باشد الگوی مردم است نه مردان و اگر زن باشد باز الگوی مردم است نه زنان
قرآن کریم از سه زن در تربیت و پرورش حضرت موسی نام می برد: مادرش، خواهرش و آسیه زن فرعون
"و ضرب الله مثلا للذین امنوا امراه فرعون"
حضرت مریم نیز یکی از زنان بزرگی است که در قرآن از او سخن گفته شده است
از این چهار نمونه معلوم می شود که نه زن نمونه نمونه زنان است و نه مرد نمونه، نمونه مردان است انسان نمونه، نمونه همه انسانهاست و اختصاصی به مرد یا زن ندارد
قرآن کریم از حضرت مریم به عنوان صدّیقه یاد می کند یعنی کسی که با انبیا، شهدا و صالحان همراه و هم قافله هستند
نمازگزاران اعم از زن و مرد، در نمازهای خود مکرر از خدا می خواهند که آنها را به راه کسانی که نعمت داده شدگان هستند یعنی همان انبیا، صدیقین، شهدا و صالحان هدایت کند
در داستان حضرت ابراهیم و بشارت تولد اسحاق به ایشان، همانطور که فرشته با ابراهیم سخن می گوید با همسر ابراهیم نیز تکلم می کند
با فرشتگان هم کلام شدن و بشارت شان را دریافت کردن، که زن نیز در همه این صحنه ها سهیم بوده و اگر پدر پیامبری با فرشته سخن می گوید مادرش نیز با فرشته هم کلام می شود.


جایگاه موضوع حضور زن در اجتماع و سیاست از منظر قرآن
"انما المومنون الذین امنوا بالله و رسوله و اذا کانوا معه علی امر جامع لم یذهبوا حتی یستاذنوه " مومنین راستین کسانی هستند که در کنار اعتقاد به خدا و پیامبرش، در مسائل اجتماعی حضور داشته و منزوی نیستند. این آیه حضور زن و مرد هر دو را در صحنه اجتماع لازم می داند.
همچنانکه مردان وطیفه تامین معاش و تکفل هزینه های زندگی را دارند ولی اگر ضرورت و تکلیف ایجاب نماید که عمر و انرژی و همت خویش را در راه کسب علم و یا حکومت و سیاست صرف نمایند که در این صورت، از تامین معاش خود و عیال خویش به نحو متعارف سایر مردان فاصله خواهند گرفت زنان نیز اگرچه وظیفه مدیریت خانواده را عهده دار می باشند ولی این موضوع منافاتی با ایفای نقش برخی از زنان در عرصه های اجتماعی، سیاسی و دیگر عرصه ها ندارد و واضح است افرادی از جامعه بانوان که همت خویش را مصروف امور علمی، اجتماعی یا سیاسی و یا دیگر عرصه ها سازند خانواده داری متفاوتی با عرف متعارف دیگر زنان رقم خواهند زد


تبلیغات ضعیف، عامل برجسته نشدن کارهای بزرگ زنان
اگر کارهای اباذرگونه زنان که در جنگها و صحنه های سیاسی صورت گرفته دهها بار گفته می شد و به صورت فیلم در می آمد و دهها کتاب درباره آنها نوشته می شد آنگاه مشخص می شد که زنها همچون مردان و مانند مالک اشتر و اباذر در صحنه بوده اند مانند سوده همدانی که هم در صفین حضور داشت و به تشجیع رزمندگان مبادرت می ورزید و هم در زمان سلطنت معاویه، به ستم های والیان او اعتراض می کرد.
عمه رسول خدا و دختر عبدالمطلب که همراه برادرش حضرت حمزه در نبرد با کفار شرکت داشته و با فصاحت و بلاغتی درخشان، فرزندش را به شرکت در جهاد تشویق می نمود
نمونه دیگر دختر حرث بن عبدالمطلب بود. نمونه دیگر ام الخیر که به عنوان یک زن نامدار در صدر اسلام و به عنوان سخنور صفین، در تاریخ از او یاد شده است
ام خالد، دختر خالد بن سعید که احادیث زیادی از حضرت رسول(ص) نقل کرده است
امیمه دختر قیس بن ابی الصلت غفاری که هم خودش و هم شاگردانش به واسطه او، احادیث زیادی از پیامبر(ص) نقل نموده اند او مانند بسیاری از زنان نمونه صدر اسلام در جنگها شرکت می جست و به مداوی مجروحین می پرداخت
ملاحظه می شود که صحابی ارزشمندی در میان زنان همچون مردان، برای پیامبر می توان نام برد
ام کلثوم دختر عقبه بن ابی معیط که اولین زنی است که با پای پیاده از مکه به مدینه مهاجرت نمود و همسرش زید بن حارثه در جنگ موته شهید شد


زنان و منصب قضا
شیخ مفید در کتاب مقنعه به اشتراط عقل، کمال، علم به کتاب الهی که سنت های معصومین(ع) را به همراه دارد اکتفا کرده و نه از شرطیت مرد بودن و نه مانعیت زن بودن، سخنی به میان نیاورده همچنین است نظر شیخ طوسی در نهایه.
علمای متقدم و متاخری هم که مرد بودن را شرط کرده اند جز اجماع، دلیل محکم دیگری ارائه نکرده اند که این احتمال وجود دارد که اجماع موردنظر به سایر شرایط ذکر شده در شرایط قاضی برگردد نه به شرط مرد بودن و چنین اجماعی فاقد حجیت می باشد. برخی هم به حدیث ضعیفی از پیامبر(ص) استدلال کرده اند که خصوص ولایت زن را مانع فلاح جامعه می داند که در پاسخ باید گفت این حدیث شامل آن زن واجد شرایطی که از طرف ولی مسلمین به منصب قضا منصوب گردد نمی شود. مستندات روایی دیگری که برای مانعیت زن بودن در قضا به آنها استدلال شده نهایت دلالت شان، برداشتن تکلیف سخت و شاق قضاوت از دوش بانوان می باشد نه محروم کردن شان از این حق، یعنی در مقام سلب تکلیفند نه نفی حق؛ مانند برداشتن تکلیف شرکت در نماز جمعه برای زنان(در فرض فتوای وجوب برای مردان)
(لیس علی المراه جمعه و ... و تولی القضاء(وصایای پیامبر به علی(ع) که در کتاب در من لایحضره الفقیه آمده است)
خلاصه آنکه در برخی از امور حضور زن نارواست مثل مواردی که مستلزم تماس نامحرمانه با نامحرم باشد و و آن کار، مختص مرد باشد داوری زن در آن صحیح نیست اما در مواردی که مخصوص زنان است یا مشترک بین زن و مرد و یا مختص مردان باشد ولی مستلزم هیچ محذوری از قبیل تماس با نامحرم نباشد دلیل روشنی بر اشتراط مرد بودن یافت نمی شود. در اینجا مناسب است به این نکته هم‌ اشاره کنیم که فقها در مراجعه به طبیب، قائل به مراعات ترتیب خاصی می باشند و زن مریض در صورت وجود طبیب حاذق زن، باید به او مراجعه کند و نباید ابتدائا و اختیارا به طبیب مرد مخصوصا آنجایی که مستلزم رویت یا لمس حرام است رجوع نماید که در بحث رجوع های متخصصانه دیگر نیز، همین مناط قابل ملاحظه خواهد بود.
زنان و منصب مرجعیت
همچنان که شرط مرد بودن در قضاوت که مستند به اجماع دارای تامل و غیرقطعی بود، در مورد شرطیت مرد بودن برای مرجعیت نیز چنین اجماعی مطرح شده و همان ابتلا، کما کان در اینجا نیز خود را نشان می دهد. لازم است توجه شود که عاطفی بودن زن همچنان که منافاتی با تعدیل قوای عقلی و فکری او ندارد در جنبه خردورزی، مردان نیز نباید مقهور جنبه های نفسانی شوند که در این صورت شرایط مرجعیت را از دست خواهند داد


نتیجه گیری
همچنانکه به تفصیل هم بیان گردید مشخص شد که اولا زنان به لحاظ داشتن ظرفیت آفرینشی به مانند مردان، امکان دستیابی به مراحل بالا و تخصصی علوم مختلف و من جمله، فقه و فقاهت را دارا می باشند و علاوه بر برخی آیاتی که به عنوان نمونه ذکر شد مفروض و مرتکز بسیاری از آیات و خطابات قرآنی، همین حقیقت روشن و بدیهی می باشد که "مِن دونه خَرطُ القتاد".
با همین اقتضا و سیاقِ اثباتِ امکانِ نیل به مقام اجتهاد برای زنان مانند مردان، اقتضا و امکان اجتهاد مطلق و نیز امکان اعلمیت برای زنان، قابل اثبات خواهد بود و مانعی که این تحقق را مخدوش نماید ملاحظه نشد. پس تا اینجا دو قدم برداشتیم و اذعان به این حقیقت متجلی نمودیم که زن می تواند به عنوان شامخ و ارجمند مجتهد مطلق اعلم دست پیدا کند.
اما در گام بعدی و در مرحله اثبات امکان و جواز تقلید از مجتهد زن برای مردان و زنان، تنها به یک اجماع غیرقابل استناد، آن هم توسط دسته ای از فقها و نیز برخی روایات (که در مقام رخصت و برداشتن وجوب تکلیف شاق و سخت از دوش زنان بوده است و نه به دنبال نفی حق شان بوده باشد) استناد شده که مانعیت آنها اثبات نگردید و لذا وقتی که مقتضی موجود باشد و مانع مفقود، نتیجه مطلوب پیش روی ما رخ خواهد نمود.
پس به دنبال اثبات امکان نیل به رتبه مجتهد مطلق اعلم برای زن، امکان و جواز تقلید و بلکه وجوب تقلید از مجتهد زن در صورت اعلمیت، برای اعم از مرد و زن اثبات می گردد که این نتیجه. در بطن خود امکان و جواز و بلکه وجوب تقلید زنان از مجتهد زن در مسائل اختصاصی بانوان را به نحو شمول موجبه کلیه بر موجبه جزئیه به ارمغان می آورد و این همان مطلوبی است که درصدد اثبات آن بودیم و این یادداشت را با این سوال به پایان می بریم که اصولا بحث و گفتگو و اشتراط یا عدم الاشتراط در اونوثیت یا ذکوریت مرجع تقلید، آیا داخل در مسائل فقه می باشد یا خیر؟(از آنجا که بحث در فقه روی ما تُکُلِّفَ بِه می باشد و نه مکلف!) و آیا اگر گردش زمانه طوری بود که زنان نیز مانند مردان، حضور و بروز پررنگی در اجتماع و در اطلاع از مسائل مختلف داشتند آیا اصولا چنین مباحثی، امکان طرح پیدا می کرد!

برچسب‌ها

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
7 + 9 =